متینمتین، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره

متین طلا

بدون عنوان

عزیزم امروز صبح برات صبحانه نیمرو درست کرده بودم در کنارش گوجه فرنگی هم خورد کرده بودم از اونجایی که تو صبحانه درست نمیخوری منم مجبورم با هزار کلک بهت بدم گفتم بخور تا بهت گوجه بدم تو هم تا خوردی گفتی مامان گوجه الهی قربونت برم که بعضی وقتا یه سری از کلمه ها رو تا میشنوی پشت سرم تکرار میکنی دیگه داری کم کم مثل طوطی میشی تا چیزی رو میشنوی تکرار میکنی خدا رو شکر توی این ماه پیشرفتت خیلی خوب بوده کلمه های زیادی رو میگی اونم به طور صحیح کلمه جدید                            ...
9 آذر 1391

بدون عنوان

متین جان دیروز رفتیم آتلیه سها و چند تا عکس انداختیم خیلی عکسهات قشنگ شد دست خاله پریسا درد نکنه دیروز گفتند که مایلید که عکست رو تو وب سایتشون بزارن منم با کمال میل قبول کردم امروز رفتم تو سایت و عکس قشنگت رو دیدم گذاشتند دست همگیشون  درد نکنه دستتون درد نکنه آتلیه سها   ...
8 آذر 1391

بدون عنوان

عزیزم کم کم دایره لغاتت داره وسیع میشه تقریبا هر کلمه ای رو چند بار بهت بگم یاد میگیری کلمات جدیدی که توی این سه روز یاد گرفتی عمه                                عمه علی                                 علی ابو                   ...
7 آذر 1391

متین و دومین محرم.....

عزیزم امسال دومین تاسوعا و عاشورای حسینی بود که تو در کنار ما بودی امام حسین و حضرت ابوالفضل نگهدارت باشن    اینم لباس سقایی و طبل که بابا برات گرفته بود اینجا برای اولین بار این دستکش و دستت کرده بودم و تو داشتی با تعجب نگاش میکردی امیر جان و ستایش جون دو  قلوهایی بودند که تو باهاشون دوست شدی انشاالله یه روز تو بین الحرمین باشی عزیزم امام حسین نگهدارت باشه عزیزم ...
5 آذر 1391

بدون عنوان

شیطون بلا پریشب رفتیم خونه مامانی (مامان بابا) تو داشتی بازی میکردی اومدی بدویی خوردی زمین و چشمت خورد به پایه میز عسلی کلی گریه کردی و من اولش نفهمیدم کجات خورده بعد دیدم چشمت کبود شده و باد کرده کلی ترسیدم گفتم خدای نکرده چشمت آسیب جدی ندیده باشه چون من خیلی رو تو حساسم همش نگرانم برات اتفاقی بیفته سپردمت به خدا دعای هر روزم اینه که تو همیشه سالم باشی و خدا به هر کی از این فرشته ها میده براش حفظش کنه تو رو هم برای ما اتفاقا دیروز هم وقت آتلیه داشتی ولی چون این اتفاق برات افتاد کنسلش کردم و افتاد برای هفته  بعد انشاالله   ...
2 آذر 1391

بدون عنوان

عزیزم الان داشتم باهات کارتهای بن بن بن رو کار میکردم تا کارت دست رو نشون دادم و ازت پرسیدم این چیه گفتی دست انقدر من و مامانی ذوق کردیم و کلی برات دست زدیم آخه  قبلا که ازت میپرسیدم  این چیه دستت و نشون میدادی حالا میتونی بگی کلمه جدید                             دست ...
1 آذر 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به متین طلا می باشد